من که وضع رو اینطور دیدم در حالی که ساعت حدود 8 و 20دقیقه بود به آرومی وارد اتاق خواب شدم و گفتم: بازی ، بازی ، من هم بازی
Filed under: داستان، داستان سکس خودم، داستان سکس خانوادگی، داستانهای سکسی | 1 Comment »
من که وضع رو اینطور دیدم در حالی که ساعت حدود 8 و 20دقیقه بود به آرومی وارد اتاق خواب شدم و گفتم: بازی ، بازی ، من هم بازی
Filed under: داستان، داستان سکس خودم، داستان سکس خانوادگی، داستانهای سکسی | 1 Comment »
آذر لخت روی تخت منتظر سپیده بوده و سپیده هم که لخت بود می ره اونجا و شروع می کنن لب گرفتن و با سینه و کوس همدیگه بازی کردن.
Filed under: داستان، داستان سکس خودم، داستان سکس خانوادگی، داستانهای سکسی | Leave a comment »
آخرهای بهمن ماه 86 بود و سپیده بامن تماس گرفت و بعد از کلی احوالپرسی می گفت : تازه پریودش تموم شده و خیلی نیاز داره و اگه میتونی یک شب بیا پیشم .
Filed under: داستان، داستان سکس خودم، داستان سکس خانوادگی، داستانهای سکسی | Leave a comment »